زیرِ نقاب
 باز ز یر ِ نقاب خالی بود 
آنهمه کـَروفـَر! خیالی بود!؟
آن تلاوت که می رسید به گوش
ضرب آهنگ ماستمالی بود
چشم و گوش و دل و دماغ همه
همه کوری، کری و لالی بود
راه ها سوی چاه ها می رفت
باز هر پاسخی سئوالی بود
ما به خورشید رنگ خون دادیم
ورنه خوشرنگ و پرتغالی بود
می درخشید شاد و می رخشید
آسمانش به آن زلالی بود
باز بیگانه شد خداوندی
که هوادار این حوالی بود
 
 
    
 
آنهمه کـَروفـَر! خیالی بود!؟
آن تلاوت که می رسید به گوش
ضرب آهنگ ماستمالی بود
چشم و گوش و دل و دماغ همه
همه کوری، کری و لالی بود
راه ها سوی چاه ها می رفت
باز هر پاسخی سئوالی بود
ما به خورشید رنگ خون دادیم
ورنه خوشرنگ و پرتغالی بود
می درخشید شاد و می رخشید
آسمانش به آن زلالی بود
باز بیگانه شد خداوندی
که هوادار این حوالی بود
       + نوشته شده در جمعه سی ام شهریور ۱۳۹۷ ساعت  توسط ابراهيم هرندی
        | 
       
   
