بچـه ها مچـکـریم
این خیزش و خشم و خروش از ژرفای نهادِ آزادیخواه و لگام ناپذیرِ انسان برخاسته است. حقیقتی برهنه است که با واقعیت سرِسازگاری ندارد و نمی خواهد در زیرِ آوارِ آن خاموش شود. "حقیقت"، همیشه در همه جا، در پرده های چند لایه ای از «واقعیت» پنهان بوده است. واقعیت، چیزی ست که درنخستین نگاه، دیده می شود و لایه رویینِ هر پدیده را بما نشان می دهد. اما حقیقت رازی ست که واقعیت ها، روی آن را می پوشانند و آن را پنهان می کنند. این چگونگی، بخشی از ترفندمندی نظام قدرت است تا ذهن ما را بسوی نتیجه ای که می خواهد، رهنمون کند. حقیقت این است که ملتِ ایران چهل و اندی سال است که در چنگالِ سازش ناپذیرین گروه تروریستی جهان اسیرند. اما "واقعیت" این است که این گروه تروریستی، بعنوان حکومت جمهوری اسلامی ایران، عضو سازمان ملل است و بسی بیش از بسیاری از کشورهای جهان با آن داد و ستدِ دیپلماتیک و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی دارند. حقیقت این است که رفتارها و کردارهای دست اندرکاران این حکومت در بیش از چهاردهه ی گذشته روزبروز بدتر شده است. واقعیت این است که براساس آمارهای دولتی، آهنگِ رشد اقتصادی، علمی و صنعتی در ایران در چهل سال گذشته روندی افزایشی داشته است. از سویی نیز، در این دوره، اصلاح طلبی در ایران چنان گفتمان مهمی بوده است اصلاح طبان دوبار حکومت را در دست گرفته اند!
حقیقت این است که کشتار هم میهنان بی گناه ما، بویژه در کردستان و سیستان و بلوچستان نشان داد که ما با ادب و آدابِ رایج و همراهی با بازی های فرصت سوزِ گذشته نمی توانیم با امپراتوری دروغی که برجان و جهانِ ما حکمفرماست، مبارزه کنیم. دشمنی که رویاروی ماست، اژدهای هزارسری ست که از ژرفای زباله دانِ تاریخ ما برآمده است . این اژدها نه اخلاق می شناسد و نه از کسی یا چیزی واهمه دارد. این اژدها، بُت عیاری را می ماند که می تواند هرلحظه برنگی بدرآید و با هزار ترفند و تبلیس و تردستی، دل و دین از ساده دلان برباید و دشمنان خود را نیز فریب دهد. این اژدها روزی ریشه در تاریخ و ضمیرِ ناخودآگاه ما داشته است و روزگاری فرشته ای پنداشته می شده است که با بیرون رفتنِ دیوان به درون آمده است. این فرشته اکنون دیوی انگاشته می شود که باید هرچه زودتر به زباله دانِ تاریخ انداخته شود، اما شوربختانه او اکنون جایی برای رفتن ندارد و می خواهد که ما را از درگاه هستی به بیرون براند!
شادا که ما اکنون بجایی رسیده ایم که دیگر شعبده ها و تردستی های این جماعت فریبکار و تن پرور و خود- پروارنده را به روشنی می بینیم و درک می کنیم و فراتر از آن، چنان حساسیتی نسبت به آنها یافته ایم که از هم میهنی با آنان شرمنده و بیزاریم. شادا که اکنون آنان از زن و فرزند خود شرمسار هستند و فرصت فریبکاری و به دروغ راست نمایی نمی یابند. شادا که لش های هرزه و تن پروری که سالها خود را سید و سالارِ مردم می پنداشتند، اکنون به آخرِ خط امام رسیده اند.